فصل²فیک؛[بازی دوباره...]
P²⁷
مینسو ویو
فلیکس وجونگ کوک رفتن منم با ترس گوشه ی اون اتاق نشسته بودم که چشمم به پنجره افتاد پنجره باز بود نکنه نکنه تهیونگ بخواد منو ببره واز پنجره بیاد داخل...وقتی تو فکرم سردرگم بودم صداش اومد
تهیونگ:پس از دست من فرار میکنی نه
مینسو:ته..تهیونگ ..ب..س کن...لط..فا...م.ن نمیخو..ام..بات..وبیا..م
تهیونگ:هه...فک کردی منم الان میگم باش کاریت ندارم؟میریم عمارت من فهمیدی
جیمین:آره حتما میاد عمارت تو
تهیونگ:اَه توابنجا چیکار میکنی
جیمین:مینسو باتو هیچ جا نمیاد
تهیونگ:خفه شو اون میاد عمارت من
جیمین:دوست دارم بدونم توچطور قراره مینسو رو از اینجا ببری
تهیونگ:خیلی را....(باتیری که جونگ کوک تو سرش زد دیگ نتونست به حرف زدن ادامه بده ومرد)(اخ بچممم😭😭)
مینسو:تو..توکشتیش
جونگ کوک:این نقشه ی مابود مینسو
مینسو:(تو شکه)فلیک..س ک..و؟
جیمین:.....
مینسو:جیم..ین چرا چیز..ی نمی...گی؟
جونگ کوک:اون..اون مرد
مینسو:چیی؟(داد وگریه)
جونگ کوک:متاسفم مینسو ولی یکی از بادیگارد ها به قلبش شلیک کرد
مینسو:(گریه شدید)
جیمین:اروم باش گریه نکن(مینسو رو بغل کرده)
مینسو ویو
وقتی جونگ کوک گفت فلیکس مرده حالم خیلی بد شد گریم گرفت و رو زانوهام افتادم که جیمین بغلم کرد وگفت گریه نکن که دیگ چیزی نفهمیدم وچشام سیاهی رفت
[پرش زمانی به دوروز بعد]......
[ادامه دارد...]
لایک کن دیگ🥺🥺
مینسو ویو
فلیکس وجونگ کوک رفتن منم با ترس گوشه ی اون اتاق نشسته بودم که چشمم به پنجره افتاد پنجره باز بود نکنه نکنه تهیونگ بخواد منو ببره واز پنجره بیاد داخل...وقتی تو فکرم سردرگم بودم صداش اومد
تهیونگ:پس از دست من فرار میکنی نه
مینسو:ته..تهیونگ ..ب..س کن...لط..فا...م.ن نمیخو..ام..بات..وبیا..م
تهیونگ:هه...فک کردی منم الان میگم باش کاریت ندارم؟میریم عمارت من فهمیدی
جیمین:آره حتما میاد عمارت تو
تهیونگ:اَه توابنجا چیکار میکنی
جیمین:مینسو باتو هیچ جا نمیاد
تهیونگ:خفه شو اون میاد عمارت من
جیمین:دوست دارم بدونم توچطور قراره مینسو رو از اینجا ببری
تهیونگ:خیلی را....(باتیری که جونگ کوک تو سرش زد دیگ نتونست به حرف زدن ادامه بده ومرد)(اخ بچممم😭😭)
مینسو:تو..توکشتیش
جونگ کوک:این نقشه ی مابود مینسو
مینسو:(تو شکه)فلیک..س ک..و؟
جیمین:.....
مینسو:جیم..ین چرا چیز..ی نمی...گی؟
جونگ کوک:اون..اون مرد
مینسو:چیی؟(داد وگریه)
جونگ کوک:متاسفم مینسو ولی یکی از بادیگارد ها به قلبش شلیک کرد
مینسو:(گریه شدید)
جیمین:اروم باش گریه نکن(مینسو رو بغل کرده)
مینسو ویو
وقتی جونگ کوک گفت فلیکس مرده حالم خیلی بد شد گریم گرفت و رو زانوهام افتادم که جیمین بغلم کرد وگفت گریه نکن که دیگ چیزی نفهمیدم وچشام سیاهی رفت
[پرش زمانی به دوروز بعد]......
[ادامه دارد...]
لایک کن دیگ🥺🥺
۱۶.۴k
۰۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.